"من" در نقطه آن لحظه ابدی شد... و رهايم کرد...
خودت را در شلوغی مهمانی گم می کنی تا در آینه ی سکوت چشمت به چشمانم نیفتد. 0چرا؟چرا از دیدن خودت می هراسی؟
به عکسی که برای این پست انتخاب کرده ای دقت کن. راست گفته ام . چشمهایت کو؟ آهان نمی خواهی کسی داستانت را که در آن تهی پنهان است بیابد....0آن پاها دروغ نمی گویند.0
ارسال یک نظر
۲ نظر:
خودت را در شلوغی مهمانی گم می کنی تا در آینه ی سکوت
چشمت به چشمانم نیفتد. 0
چرا؟
چرا از دیدن خودت می هراسی؟
به عکسی که برای این پست انتخاب کرده ای دقت کن. راست گفته ام . چشمهایت کو؟ آهان نمی خواهی کسی داستانت را که در آن تهی پنهان است بیابد....0
آن پاها دروغ نمی گویند.0
ارسال یک نظر