جمعه، مهر ۲۷، ۱۳۸۶

ابدیت

...



"من" در نقطه آن لحظه ابدی شد
و رهايم کرد،
پايان را پشت سر گذاشتم
و جايی غوطه ورم که معنايی بر آن نيست...


۲ نظر:

human being گفت...

نصف باغت را زیر و رو کردم تا پیدایش کردم... این شعرت را می گویم

البته با بولدوزر این کار را نکردم ها! و نه با بیل وکلنگ... با وسواس تمام، با دستانم

با اجازه می خواهم ترجمه اش کنم و همراه با لینک تو، بگذارمش در یک پروژه ای که با دوستان کار می کنیم... وقتی گذاشتم، لینک را هم برایت اینجا می گذارم

دوست داشتی تو هم می توانی آنجا بنویسی

و زیر و رو کردن باغت چه لذت بخش بود... چقدر از دیدن دوباره ی زیبایی هایی که اینجا داری شاد شدم

باشی همیشه... سبز

human being گفت...

Interiority

my dearest ... this is the link where i have put the translation of your poem... thanks again for the beauty you add to the world

namaste