پس از سالها این اولین شبی بود که قطار پرسرعت شبانه از کنار آن تپه ی ساکت و آن خانه چوبی آرام وآن آدم های غرق در خواب و جیرجیرک های بی آواز و گوسفندان خواب آلودو گنجشک های سر دربال فرو برده، رد نمی شد.0 و درست در همان لحظه ی رد نشدن، گنجشک ها و گوسفندان و آدم ها از خواب پریدند . جیرجیرک ها شروع به آواز خواندن کردند. خانه لرزید. .. و تپه راه افتاد.0
چقدر زود عادت می کنیم چقدر زود می میریم...0 حیف....0
۱ نظر:
پس از سالها این اولین شبی بود که قطار پرسرعت شبانه از کنار آن تپه ی ساکت و آن خانه چوبی آرام وآن آدم های غرق در خواب و جیرجیرک های بی آواز و گوسفندان خواب آلودو گنجشک های سر دربال فرو برده، رد نمی شد.0
و درست در همان لحظه ی رد نشدن، گنجشک ها و گوسفندان و آدم ها از خواب پریدند . جیرجیرک ها شروع به آواز خواندن کردند. خانه لرزید. .. و تپه راه افتاد.0
چقدر زود عادت می کنیم
چقدر زود می میریم...0
حیف....0
ارسال یک نظر