"من" در نقطه آن لحظه ابدی شد... و رهايم کرد...
ادامه کت بارانی سیاه در قطراتی بر کف زمین میخزد تا خود را به تخت برساند
از پس سیاهی پلک ها، صدای خاطراتی بیپژواک از چنگ خواب بر کف اتاق میریزد...
.
می گرید...در سکوتپیش از آن که خواب عریانش کند...
ارسال یک نظر
۱ نظر:
می گرید...
در سکوت
پیش از آن که
خواب عریانش کند...
ارسال یک نظر