شنبه، آذر ۳۰، ۱۳۸۷

خواب

گم گشته در هیجانی نامعلوم، به زخمم در قفس می‌پیچم،

و خاطره یک آرزوی دوردست را می‌جویم در نقشی گنگ

بر دیواری که بر هر پلک در انتظار فرو ریختن است....

 

.

۲ نظر:

human being گفت...

روزی دیدم دیواری خراب شد... بر روی قفسی... و قفس دیگر قفس نبود...

human being گفت...

روزی دیدم دیواری خراب شد... بر روی قفسی... و قفس دیگر قفس نبود...