دوشنبه، فروردین ۲۶، ۱۳۸۷

شکسته های سکوت

خندیدم
در آغوش کشیدمش
و گریستم.

فریاد دردِ واقعی بودن لذت این احساسات در هقهقه‌های گریخته‌ام پچپچه می‌شد...




۲ نظر:

ناشناس گفت...

چه قشنگ ...

ناشناس گفت...

نیمی در من جا مانده...به آغوش کشیدنت گرمم کرد...